ستون دین

هر چیزی که برای شناخت و خواندن نماز برای رستگاری نیاز است.

ستون دین

هر چیزی که برای شناخت و خواندن نماز برای رستگاری نیاز است.

شعر نماز عارفان

عجب دارى از سالکان طریق
که باشند در بحر معنى غریق
خود از ناله عشق ، باشند مست
ز کونین بر یاد او شسته دست
به سوداى جانان زجان منفعل
به ذکر حبیب از جهان شتغل
به سوى حق ، از خلق بگریخته
چنان مست ساقى که مى ریخته
نشاید به دارو، دوا کردشان
که کس مطلع نیست بر دردشان
الست از ازل همچنان شان بگوش
به فریاد قالوا بلى در خروش
گروهى عملدار و عزلت نشین
قدم هاى خاکى ، دم آتشین
به یک نعره کوهى زجا برکنند
به یک ناله شهرى به هم برزنند
سحرگه بگریند چندان که آب
فرو شوید از دیده شان کخل (187) خواب

شعر نماز رشته ی وصل یار

من بهین معشوق خلوت خانه اهل نیازم
نور چشم انبیا، محبوب پیغمبر، نمازم
رشته وصل خدایم ، مشعل راه هدایم
همنو اى دردم ، همزبان اهل رازم
چشمه آب حیاتم ، معنى صبر و ثباتم
آتش عشق درونم ، شعله سوز و گدازم
بوده از اول ستون دین احمد، قامت من
انبیا بستند صف ، بر گفتن قد قامت ، من
پیش تر از آفرینش ، یار احمد بوده ام من
در ذکر لعل لبهاى محمد بوده ام من
انبیا را اولیا را اتقیارا اصفیارا
هدیه ذات خداى حى سرمد بوده ام من
متقین را مؤ منین را بهترین ذکر الهى
صالحین را خوشترین خلد مخلد بوده ام من
نور چشم حیدر و زهراى و پیغمبر، منم من
گاه با نوح نبى در موج طوفان ، یار بودم
گاه با خیل ملک در آسمان ، پرواز کردم
گاه ابراهیم را گل ، در شرار نار بودم
گاه با عیسى بن مریم بر فراز چرخ رفتم
گاه با موسى بن عمران تا سحر بیدار بودم
من نمازم ، بال پرواز بلند اهل دینم
کزازل معراج مؤ من خوانده ختم المرسلینم
ارتباط بین خلق و خالق منان ، منم من
مشعل روشنگر دین ، پرتو ایمان ، منم من
شمع بزم لیلة الاسراى معراج پیامبر
گلشن توحید و خار دیده شیطان منم من
یار یوسف سال ها در قعر چاه و کنج زندان
مونش یعقوب در تنهایى و هجران منم من
ناله و فریاد و سوز و شور و درد اهل رازم
من نمازم ، من نمازم ، من نمازم ، من نمازم
در دل غار حرا هر شب پیامبر بود با من
در کنار نخل ها، تا صبح حیدر بود با من
نیمه هاى شب که هر چشمى به خواب ناز بودى
بین محراب دعا زهراى اطهر بود با من
از شب عاشورا تا هنگام صبح درد خیزش
عون و جعفر، قاسم و عباس و اکبر بود با من
دیده ام جابر جبین یوسف زهرا گرفته
انس با من در دل شب زینب کبرا گرفته
من که از تکبیرة الاحرام تا ذکر سلامم
روز و شب نقل دهان هر رسول و هر امامم
همدم در خلوت شب سید سجاد بود
با سلام و با سجود و با قنوت و با قیامم
هر که پاس حرمتم دارد کنم دائم دعایش
سخت مى گیرم به آن کس کو نگیرد احترامم
با وجود آن که خود، داروى درد هر طبیبم
در میان دوستان خویش تنها و غریبم
من که بر گلزار جانها مى دهم عطر خدایى
از چه رو قومى زغفلت مى کند از من جدایى
هدیه معبود و محبوب القلوب عابدانم
لیک بودم مورد بى مهر و بى اعتنایى
آن شکسته پنج رکنم این نهاده زیر پایم
آن شده بى گانه با من در کمال آشنایى
آن یکى خواب و خور خود را مقدم دانداز من
روى گرداند خدا از هر که روى گرداند از من
من نمازم بهترین مهر قبولى هاى طاعت
روز محشر مى کنم از دوستان خود شفاعت
اى خوشا آنان که مى خوانند در آغاز وقتم
خوبتر آن که مرا بر پاى دارد با جماعت
هر که آبادم کند گویم دعایش لحظه لحظه
هر که ویرانم کند نفرین بر او ساعت به ساعت
من گرامى مهر پیشانى گلگون حسینم
اولیاى حق همه مرهون من بوده اند اما
من خدا داند که مرهون حسینم
با صلاة و با قیام و با قعود و با قنوتم
خون ثار اللهیان از من کند امروز یارى
در مسیر شام زینب کرده از من پاسدارى
نیتم از سینه ها زنگ معاصى مى زداید
حمد و تکبیرم ره اهل معرفت دل مى رباید
با رکوعم هر بزرگى قد کند پیش خدا خم
با سجودم هر عزیزى سر به خاک دوست ساید
پیر عارف با قیامم شمع جان را مى فروزد
عبد سالک با قنوتم دست دل را مى گشاید
اى جوان ، من با توام با تو، تو با من باش با من
دوست دارم باش ؛ زیرا دوست مى دارم تو را من
مرتضى با چشم از خون بسته اش مى کرد یادم
فاطمه با پهلوى بشکسته اش مى کرد یادم
مجتبى مشتاق من مى بود و من هم عاشق او
روز و شب با گریه پیوسته اش مى کرد یادم
قلب ثار الله پیش تیر دشمن تا سپر شد
با تن مجروح از خون شسته اش مى کرد یادم

یاد حق

سبب قرب داور است نماز
فرق مؤ من ز کافر است نماز
در میان خدا و مخلوقش
ارتباطى مکرر است نماز
بهترین فرصت سخن گفتن
با خداوند اکبر است نماز
یاد حق نیست بهتر از این کار
از عبادات ، برتر است نماز
مسلمین را ز مبداء و ز معاد
روز و شب یاد آور است نماز
طاعتى نیست بى نماز قبول
روح طاعات دیگر است نماز
جسم و جان ، عقل و راءى انسان را
بسوى خیر، رهبر است نماز
سپر آتش است روزه ولى
ناجى روز محشر است نماز
نردبان تعالى مؤ من
در مهمات ، سنگر است نماز
هم تسلاى خاطر مسکین
هم قرار توانگر است نماز
مجرى حکم امر بر معروف
عامل نهى منکر است نماز
طاعتى با چنین اهمیت
که از این هم ، مهم تر است نماز
بى ولاى على نبخشد سود
که على جان و پیکر است نماز
مهر آل على است روح نماز

شعر شمشیر علی نماز

شیر خدا شاه ولایت على
صیقلى شرک خفى و جلى
روز احد چون صف هیجا گرفت
تیر مخالف به تنش جا گرفت
غنچه پیکان به گل او نهفت
صد گل محنت ز گل او شکفت
روى عبادت سوى محراب کرد
پشت به درد سر اصحاب کرد
خنجر الماس چو بنواختند
چاک به تن چون گلشن انداختند
غرقه خون ، غنچه زنگارگون
آمد از آن گلشن احسان برون
گل گل خونش به مصلى چکید
گشت چو فارغ ز نماز، آن پدید
این همه گل چیست ته پاى من ؟
ساخته گلزار، مصلاى من
صورت حالش چو نمودند باز
گفت که : سوگند به داناى راز
کز الم تیغ ندارم خبر
گر چه زمین نیست خبردارتر
طایر من سدره نشین شد چه باک
گر شودم تن چو قفس چاک چاک
جامى از آلایش تن پاک شو
در قدم پاک روان خاک شو
شاید از این خاک به گردى رسى
گرد شکافى و به مردى رسى (155)

شعر نماز علی(ع)

ابن عباس گفت : در صفین
که على مرد جان فداى نماز
دیدم اندر فلک نگاه کند
از پى فرصت اداى نماز
عرض کردم که : یا على اکنون
وندرین صحنه نیست جاى نماز
گفت : بهر نماز مى جنگیم
جنگ ما نیست جز براى نماز
این على ، آن حسین فرزندش
که فدا شد پى بقاى نماز