ستون دین

هر چیزی که برای شناخت و خواندن نماز برای رستگاری نیاز است.

ستون دین

هر چیزی که برای شناخت و خواندن نماز برای رستگاری نیاز است.

تجسم شیطان در نماز

تجسم شیطان در نماز
 

توجه امام سجاد(ع) به نماز به قدرى بود که هیچ قدرتى نمى توانست او را منصرف کند.
روزى امام سجاد (علیه السلام ) مشغول نماز بود، شیطان مى خواست کارى کند که حداقل امام نماز خود را کوتاه کند.
آن ملعون به شکل مارى شده و جلوى امام رفت و آمد مى کرد، آن حضرت توجه نکرد. آمد داخل سجاده ، باز توجه نکرد؛ آخر الامر آمد و انگشت بزرگ پاى اما را به دندان گرفت و فشار داد، باز توجه نکرد و نماز را به اتمام رسانید. بعد از آن فرمود:
اى ملعون دور شو! خیال مى کنى من تو را نمى شناسم . در این هنگام صدایى از آسمان بلند شد
اءنت زین العابدین تو زینت دهنده عبادت کنندگانى.

افعی در هنگام نماز امام رضا(ع)

نقل شده است که امام رضا فرمود: روزى در فرع بودم که وقت نماز فرا رسید. پیاده شدم و به سوى بوته خارى روانه گردیدم (در بیابان عربستان گاهى بوته اى به اندازه بزرگى درختى وجود دارد که از سایه اش به خوبى مى توان استفاده کرد.)
همین که به نماز ایستادم یک افعى نزدیک آمد و در کنارم قرار گرفت و من چون متوجه نماز بودم آن را کوتاه نکردم و نشکستم .
در این حال افعى نردیک من شد و سپس به طرف بوته برگشت . وقتى از نماز فارغ شدم ، دعا و تعقیبات نماز را نیز تخفیف ندادم .
بعضى از یارانم را که همراه من بودند فرا خواندم و گفتم پشت سر شما زیر این بوته افعى است رفتند و او را کشتند. امام فرمود: هر کس از غیر خدا نترسد خداوند متعال او را کفایت مى کند و از شر موجودات حفظ مى نماید.


منبع

سجاده عشق

داستان ملاقات امام سجاد(ع) و جابر

این پست شامل یک داستان آموزنده از امام سجاد(ع) که چرا ایشان این همه نماز می خواندند.

ادامه مطلب ...

نماز حضرت فاطمه(ع) و غذای بهشتی

در اینجا داستانی از حضرت فاطمه(ع) است  که با کمبود غذا در خانه مواجه شده بود و طبقی که به برکت نماز ...


ادامه مطلب ...

نماز و گزاردن حق مولا

از صاحب دلی حکایت شده است که: روزی به یاران می گفت اگر بین ورود به بهشت و دو رکعت نماز گزاردن مخیرم کنند، من آن دو رکعت نماز را بر می گزینم.پرسیدنش که این چگونه بود؟گفت از آن رو که من در بهشت به حظّ خویش مشغولم و در آن دو رکعت به گذاردن حق مولایم، این دو قیاس با هم نتوان کرد.


منبع

کشکول شیخ بهایی/459